سايت‌های ديگر:

 



نوشته: پیتر بورگر

ترجمه از: احمد حسین مبلغ

 

اندیشه به تمامی ایراد، اعتراض و امتناع است
در بارهء پول والری
 

اینکه سخن از پست مدرنیته نه چندان پایان مدرنیته، بلکه بی جهتی آن را نشان می دهد، در این میان اتفاق نظر وجود دارد. مورد اختلاف تنها در مسألهء چگونگی اتخاذ موقف در  برابر آن است: اینکه بایست خود را در این وضعیت جم و جور کرد، حتی از آن به عنوان رهایی از دگماتیسم ِ مدرن تجلیل کرد، یا اینکه کما فی السابق برای جهت یابی تلاش کرد- و این بدین معناست که باید پیرامون وضعیت و تکامل جامعه ای اندیشه کرد که در آن زیست می کنیم. آنکه به دیدگاه دومی تمایل نشان دهد، چشم براه چهره های است که بتوانند برایش [در این راه] مددگار باشند.

پول والری (Paul Valéry) که سالگرد وفاتش در 20 جولای (1995) به پنجاه سال می رسد، یکی از آن چهره هاست. در هیچ زمانی شرایط برای کسب  همه جانبه [اندیشه های] این مقاله نویس فرانسوی مساعد تر از امروز نبوده است. از یک طرف اکنون آثارش با ترجمه های خوب آلمانی در دسترس است؛ از جانب دیگر  می تواند اندیشه اش پاد زهری باشد علیه نجوا گری های جدید ِ مود روز ِ دست های تقدیر  و آفت های که چنین مشتاقانه  منتظر  آنها اند.

با وجود تلاش های والتر بنیامین (Walter Benjamin) و کورتیوس (E. R. Cortius) اخذ [اندیشه های] والری در آلمان در سال های دههء بیست (قرن بیستم)به جایی نرسید، زیرا بررسی "بحران اندیشه" اش (مقالهء معروف از والری در سال 1919 ) کاملا ً غیر ِ آن چیزی را مراد داشت که در همان سال به عنوان "زوال خاور زمین" از اوسوالد شپینگلر (Oswald Spengler) از چاپ برآمد. بعد از جنگ جهانی دوم در ابتداء اگزیستانسیالیسم ِ سارتر و کامو، بعد از آن ساختار گرایی و بالاخره -اگرچه با بی میلی – پسا ساختارگرایی از فرانسه اخذ شد. باوجود آنکه سارتر  بیشتر از آن مدیون والری است که از نقل و قول هایش پیداست، باوجود آنکه درخواست ساختارگرایانه برای یک تحلیل عقلانی از متون از پارهء جهات همان فن شعری والری را دنبال می کند و باوجود آنکه موضوع ساحتارگرایانه در ناپدید شدن سوژه (Subjekt) در واقع دقیقاً یک موضوع-والری است، اما نکته های تماس نهان تر از آن بودند تا یک ارزشیابی وسیع را آغازگر باشند.

البته نباید پنهان داشت که پیش داوری های وجود دارند که راه یابی به متونش را تا هنوز سد می شوند. به هر حال چون این پیش داوری ها به صورت ساده نادرست نیستند، با سماجت دوام می آورند. بر مبنای یکی از این پیش داوری ها، والری باید قبل از همه یک شاعر بزرگ باشد. درست است که او در سالهای دههء نود قرن نزدهم در حلقهء ملرمی (Mallarmé’) رفت و آمد داشته است و در آن زمان شماری از اشعار سمبولیک نوشته است و شهرتش را قبل از همه  با نشر شعر بلند "پارتسه جوان" (Die junge Parze) (1917) به عنوان ادامهء [کار] ملرمی و نیز با مجموعه شعری (Charmes) چند سالی بعد مدیون است. والری خود همواره از شهرتش به عنوان یک شاعر  دوری می جست. برای او "ساختن" اشعار قبل از همه تمرین روحی است که در آن حرف بر سر این است که آهنگ و معنا در یک رابطهء متوازن قرار گیرند. نه حاصل، نه شعر، بلکه تماشایی روح خویش در روند پیدایی (آن) مورد دلچسپی اوست. هوشمندانه او بعد از "Charmes" هیچ مجموعهء شعری دیگری به نشر نسپرد.

پیش داوری دیگر مربوط می شود به رابطهء والری با قهرمان قصه اش "شبی نزد آقایی تیست" (Ein Abend bei Herrn Teste)، نوشته شده در سال 1896 . والری در این قصه

اندیشمند- ناب را توصیف می کند که تا آن اندازه بر خودش مسلط است که هر آنچه شخصی است، در خودش نابود کرده است، "عروسک را کشته" است. این متن (که سوریالیست و شخص نقطه مخالف-والری (Valéry -Antipode) اندره بروتون اعتراف می کند که در جوانی آن را از بر داشته است) سوء تفاهم  غریبی را خلق کرده است. از آنجایی که قهرمان قصه آقای تیست از ثبت کردن نتایج قوت اندیشهء عظیمش خودداری می ورزد (کار هایش صرفا ً مجازی است) و والری خود بعد از نشر این قصه تقریبا ً بیست سالی در واقع هیچ اثر دیگری نشر نکرد، این امر این گمان را موجه جلوه داد تا خودش را با شخص قصه اش یکی پندارند. این نتیجه گیری نادرست که به هیچ وجه تنها بروتون بدان دچار نشد، این پیامد را داشت که والری را به عنوان اندیشمندی به حساب آورند که خودش را در خزیدن بی پایان ِ خود آگاهی گم می کند. بی گمان تیست (Teste) یکی از امکانات ِ والری است. اما فقط همین یک امکان.

آدم می تواند زمانی حق مطلب را تا حدودی در مورد این نویسنده بجا آرد که او را در تناقضاتش در نظر گیرد. والری خود باری در باره اش گفته است که او در 25 سالگی یک تریستان تزارا (Tristan Tzara) بوده است، یعنی یک نوع پیشگام ِ دادایسم که رویایی ویرانی ادبیات را در سرداشته است. نمی توان به این امر باور کرد در صورتی که آدم به نویسندهء اشعار سمبولیک با شکل ِ در نهایت کمال بیندیشد، و نیز باوجود آن این امر صدق می کند. دلایل به جا  برای ستایش اندره بروتون جوان در حق والری وجود دارد.

زمانی که والری در آغاز دهه بیست مجبور می شود تا از راه نویسندگی امرار معاش کند (قبل از آن او شغل یک سکرتر شخصی را داشت)، بسیار زود در واقع به صورت نمایندهء معتبر فرهنگ فرانسه درمی آید که در مناسبات رسمی و نیمه رسمی سخنرانی می کند و هرکه ازو مقدمه ای تمنا می کند، از آنجا که او به گروپ پرنفوذ  (Nouvelle Revue Française) تعلق دارد، خیلی زود در 1927 به اکادمی علوم فرانسه (Académie Française) پذیرفته می شود. (بروتون به دنبال آن نامه های را که والری به او نوشته بود، به فروش می رساند. این یکی متوجه این حرکت می شود و با تلخی می نویسد: "ار من تجلیل می کنند تا با من همانند مرده ای رفتار کنند.")

همین والری سحرگاهان هر روز را با سیگار و قهوهء تیره به پای میز کارش سپری می کند و در دفترچه‌های ياداشت "Cahiers" خود افکاری را ثبت می کند که به خاطرش خطور می کند. این مجموعهء عظیم از یادداشت ها با بیان تیزبین در زمینه های گوناگون از قبیل شاعری، تاریخ ادبی، فلسفه، تاریخ نگاری و نیز همچنان روانکاوی، ر یاضی و علوم طبیعی، هستهء جرقه های فکری اش را که به هیچ وجه اثرگونه نیست، نشان می دهند که از آنها سخنرانی ها و مقالات او نیز نیرو کسب می کنند.

در تک تک  جمله سازی همان عقل گرایی ساعی بودن به روشنی و دقت را می بینیم که از هیچ چیز دیگری هراسان نیست غیر از بی عمقی ِ زندگی احساسی و هنر و ادبیاتی که در آن می جنبد. این همان مدرنیست بی چون و چراست که پروژهء دکارتی به انقیاد کشیدن جهان توسط سوژه را به وسیله عمل مطیع کردن خویش تکمیل می کند و از به خدمت گرفتن ِ دکارتی ِ اشواق (Leidenschaften) هم پیشی می گیرد.

آنجا دلباخته ای است که بیهوده دربرابر تجربه ای مقاومت می کند که او را تا مرز جنون می راند، تجربه ای که او نه در جستجوی آن بوده است، نه خواهان آن و همین تهدیدش می کند تا وی را به تمامی از مسیر زندگیش براند. (آدم باید در چاپ برگزیده مفصل کتاب "Cahiers/Heft" که یادداشت ها بر اساس موضوع فصل بندی شده اند، پهلوی هم بخش گلادیاتور (Gladiator) و اِروس (Eros) را بخواند تا دامنهء بی تابی این تجربه را دریابد.) و بالاخره آنجا ملحدی عقل گرایی را می بینیم که در برابر ایمان با رفتار کسی برخورد می کند که سعی دارد تا از آن چیزی دریابد.

کسی که می خواهد چنین تناقض ها را روانکاوانه تفسیر کند، مثلا ً به عنوان نشانهء سوژه ای که میان  (عوامل) افراطی درکشاکش است، در آن صورت از کنار نویسنده رد شده است.

زیرا برای والری "تناقض های ما جوهر فعالیت فکری ما را تشکیل می دهد". این امر چگونه قابل فهم است؟ نخست به این معنا که تمام اندیشه ایراد، اعتراض و امتناع است. اندیشه به وسیلهء یک عمل نفی پدید می آید که والری آن را از همان آغاز  وجودانه تفسیر می کند. اندیشه برای او کاملا ً فعالیت خصمانه در برابر زندگی است که با آن "من" (Ich) خویشتن را از هر آنچه موجود، جدا می کند، که به آن خود شخص با ترس ها و عواطفش نیز تعلق دارند. پروژهء والری تسلط تام بر خویشتن است. "مادیان ِ احساس"  باید دست آموز شود، خویشتن را از احساسات و حالات (Stimmungen) آزاد سازد تا بدین وسیله به ابزار ِ اندیشه مبدل گردد. من ِ ناب.

در این میان اما این را تجربه می کند که مادیان چنین ساده ناپدید نمی شود. "من"، درمانده  در برابر اشواق و احساسات خود قرار می گیرد که باور داشت می تواند به وسیلهء تجزیه و تحلیل (Analyse) عملکرد های آنها، بر آن ها تسلط می یابد. "چه سودی مرا از تمام اندیشه ام؟ - این [اندیشه] حتی از یافتن کلمات عاجز است که بتوانند آرامش بخش باشند."

بالاخره از (زمان) فروید می دانیم که "من" در خانهء خودش نیز صاحب نیست، و چنین می نماید که یادداشت های والری نیز جز این نمی گویند. با این همه یک چنین تعبیری تقلیل نگری ناموردی خواهد بود. آنچه که برای Cahiers مهم است، روند یک اندیشه است که می توان آن را از یادداشت هایش که محصول یک عمر طولانی بوده است، برداشت کرد. به زحمت می توان نویسنده ای عصر ما را سراغ گرفت که با چنین سرسختی مشابه همانند والری پروژهء مدرنیته را در روح و جسم خویش به تحلیل برده باشد. و پیش آمد های این آزمایش ِ خودی در درازنایی زندگی را با دقت اندیشه ای آموزش یافته در علوم طبیعی به ثبت رسانیده باشد.

اگر بحث امروزی در بارهء ناپدید شدن سوژه با شیوه [تفکر] والری مقایسه گردد، متوجه می شویم که نقطه ضعف مرکزی اش (بحث) را برملا می کند. در اثنای که رقبای امروزی (بحث) از یک دانش از پیش پرداخته شده حرکت می کنند، والری آزمایش را در من ِ خود عملی می سازد و نتایج آن را یاداشت می کند. ناپدید شدن سوژه برای او یک آموزه (Theorem) نیست، بلکه عمل (Praxis) است که دقیقا ً در نتیجهء این که به هدفش نمی رسد، ما را در  بارهء مرز های آنچه شدنی است، می آموزاند. همچنان "مرگ نویسنده" که در اواخر دههء شصت و اوایل دههء هفتاد (قرن گذشته) در نظریهء ادبی فرانسوی مطرح بوده است، والری به آن اندیشیده است: اما نه به عنوان یک اشارهء تیزبینانه در بارهء وضعیت ادبیات مدرن، بلکه به عنوان یک ایده آل غیرقابل تحقق هنری که در آن، آثار بدون ارتباط با شخص نویسنده گنجانیده شده بتوانند. وظیفه او (نویسنده) این است "که ناپدید گردد، او، سیمایش، روابط عاشقانه (سطحی و کوتاه مدت) اش و بگو مگو هایش".

اصل تناقض، نیز رهنمایی تأملات والری در بارهء مدرنیته  می باشد. چنان که او در سال 1895 دو مفاله می نویسد که علاقهء خاص او را به چشم انداز های متغیر نشان می دهند. او در مقالهء اولی "فتح روشمندانه" پیروزی های اقتصادی و نظامی آلمان را به مثابه نتیجهء طرز رفتار  روشمند و قاطع تفسیر می کند و آنرا به عنوان مدل در برابر فردگرایی انارشیستی فرانسوی ها قرار می دهد. والری در مقالهء دومی "Der Yalou" از زبان یک حکیم چینی قاعده های تمدن مدرن را زیر سوال می برد. معذلک درین جای شک نیست که والری یک مدافع بی فید و شرط مدرنیته است. "ما نباید جهان را تفسیر کنیم، بلکه بایست از آن بهره کشی کنیم. این رویهء درست است." براین اساس او مفهومی از پیشرفت را طرح کرد که آن را از یک طرف با ازدیاد قوه میکانیکی در اختیار ِ انسان و از جانب دیگر  با ارتقای دقت در پیش بینی ها در یک ردیف قرار داد.

این امر مانع از آن نشد تا او عوارض منفی پیامد های پروسه نوسازی را مورد توجه قرار ندهد. او خیلی زود ضایع کردن وحشتبار منابع طبیعی و عواقب منفی آن را برای حفظ محیط به زبان آورد. او جدا از ماکس وبر (Max Weber) در بروکراتیزه سازی رو به افزایش، سرنوشت جامعهء ما را می بیند و تنها شدن (Vereinzelung) روزافزون را به مثابهء پیامد شهری شدن با تیزبینی تجزیه و تحلیل می کند. در یکی از یادداشت های والری از سال 1910 چنین بیان شده است:

 "باشندهء متمدن شهر های غول پیکر به شکل زندگانی [انسان] وحشی بازگشت می کند, این بدین معناست که او به صورت منزوی زیست می کند، زیرا میکانیسم اجتماعی به وی اجازه می دهد تا ضرورت ِ جمعیت (Gemeischaft) را به فراموشی بسپارد و احساسات به همدیگر تعلق داشتن را [عصبیت را، به تعبیر ابن خلدون (مترجم)] که پیش ها مدام ذریعهء نیاز بیدار می شد، بمیراند."

والری از نگاه سیاسی محافظ اندیش که در اثنای جنگ دوم جهانی "سرمایه" مارکس را می خواند، بالاخره در آثار نظری اجتماعی خویش خطوط کلی یک دیالکتیک مدرن را طرح ریزی می کند که در بعضی نکات به "دیالکتیک روشنگری" هورکهایمر و ادورنو با پیشنگری اشاره دارد:

"در اثنای که ما باور می کنیم که که نیرو ها و اشیاء را مطیع خود ساخته ایم، [فراموش می کنیم که] با این وصف هیچ یکی از این ضربه های علمی بر طبعیت وجود ندارد که ما را برعکس مستقیما ً یا غیر مستقیما ً کمی بیشتر به انقیاد طبیعت در نیاورد و به این ترتیب ما را به برده های قدرت ما تبدیل نکند، به موجوداتی که به همان اندازه ناتمام تر هستند، هر قدر که بهتر مجهز  گردند، و خواسته و نیاز های شان، آری حتی وجود شان بازیچهء مهارت اختراعات خود شان می گردد."

والری میفیستوی (Mephistopheles) جدیدی را تصور می کند که از دور و با سرگرمی  آزمایشی را که مدرنیته روی انسان به اجرا می گذارد، تماشا می کند به این ترتیب که مدرنیته انسان را ذریعهء آلوده شده هوا، سروصدا  و سرعت سردچار سهمگین ترین بار های  توده ای همواره رو به افزایش ِ اطلاعات بی رابطه می سازد. آنچه که این آزمایش را به یک آزمایش واقعا ً میفستویی تبدیل می کند، این امر است که هیچ مقام علمی آنرا هدایت، کنترول و نتایج را تفسیر نمی کند. آزمایش به همین سادگی اتفاق می افتد.

والری این تصویر یأس انگیز را به این دلیل نه گزیده است تا به سود یک تقدیر باوری غیر عقلانی سخن بگوید؛ اما البته که او در سالهای دههء سی  "نظریهء دیکتاتور" را دنبال کرده است، زیرا وی در تجمع همهء تصمیمات در یک اراده، وزنهء مقابل موثری را در در برابر نیروهای انارشیستی جامعه مدرن تصور می کرد. در این نوشتار ناانسانی بودن یک اندیشهء معطوف به سلطه" که والری همیشه بر آن آگاه بوده است، با وضاحت وحشت انگیز نمایان می گردد. باوصف آن دلیلی وجود ندارد تا این متن را نادیده بگیریم، زیرا  ازین متن به خوبی بر می آید که یک اندیشهء قاطع نیز تا چه حد در برابر چیزی آسیب پذیر است که در آن زمان توانست به مثابهء رهایی از بحران دایمی مدرنیته به نظر آید.

پاسخ شخص والری به نمایش فاجعه بار که میفستویش ترسیم می کند، در سطح دیگری قرار دارد. ما در پیش با آن آشنا شدیم. والری  علیه آزمایش وحشی که مدرنیته بالای انسان عملی می کند، آزمایش رام شده را بالای خود به اجرا می گزارد.