شماره ‌های پیشین


شماره اول

شماره دوم
 سايت‌های ديگر:
  
ه

 

 حمزه واعظی

 

پرویز کامبخش وبحران تنازع نسل‌ها

نسخهء پی دی اف

چندی قبل پرویز کامبخش، جوان ژورنالیستی که یکسال ازعمرخودرا درزندان بلخ گذراند، بالاخره درآخرین دوردادگاه ،حکم 20 سال زندان را دریافت کرد. اجرای حکم زندان پرویز، علیرغم اعتراضات گسترده ی محافل فرهنگی ـ مطبوعاتی داخلی ومجامع بین المللی  انجام گرفت وپس از گذشت چند هفته، بتدریج درغبار رخدادهای سیاسی وحادثه سازیهای امنیتی ومنازعات روزمره ی محافل قدرت خوابید. انتظار میرفت فشار مجامع بین المللی ومنابع خارجی حامی ومروج پروژه ی دمکراسی درافغانستان، بالاخره باعث رهایی کامبخش گردد ولی آنچه پیداست، ماجرای پرویزحتا میرود که از ذهن مجامع حقوق بشری نیز پاک گردد!

 آنگونه که اعلام شده، جرم پرویز تنها برداشتن وتکثیرمقاله ای ازیک سایت ایرانی بوده که درموضوع حقوق زن دراسلام نوشته شده بوده است.

این حکم درواقع نمادی ازقدرت وصلاحیت یک اندیشه ی غالب وپرسش ناپذیریست که از آدرس دین دریک کشور سنت زده، جنگ زده وملا پرور، دیرینگی یافته است؛ وپرویزکامبخش نشانه ای ازسرنوشت وسرشت یک نسل است که دقیقا ازهمین آدرس جنگیده، جنگ دیده، کشته، کشته شده، فرمان برده، وشعورش را برپای شعارهمین حکم دهندگان، فتوا دهندگان ومنادیان دین به گرو گذاشته است.

براستی، پرویز وحکم 20 سال زندانی او ازیک بحران چند ضلعی دریک جامعه ی عمیقا پریشان رفتار پرده داری می کند. این حکم، تنازع نسلها یی را تبیین می کند که درگستره ی یک تعامل فرهنگی ـ ذهنی دریک رویارویی نابرابر قرارگرفته اند. این اضلاع را می توان ازچشم اندازفرهنگی ـ سیاسی چنین تصویرکرد:

ضلع اول: نسل نو، با پرسشهای ساختار شکن

نسل نو شامل آن جوانان ونوجوانانی است که سه نوع سرنوشت مشابه را درزندگی اجتماعی خویش تجربه کرده اند:

  • نسلی که همراه با تفنگ نفس کشیده، باخصلت آتش خو کرده ودرکمرکش کوهها زیسته است
  • نسلی که درزندان قریه وطایفه به بلوغ رسیده، اما درتنورجنگ تفتیده وازنیش تفنگ گزیده شده است  
  • و نسلی که یا درقفس شهرها مانده ویاغربت نشین دیاررنج واندوه اقالیم دیگرگردیده  وسرایشگر افسوس وافسردگی هجرت نوستالوژیک  خویش شده است.

خصوصیت مشترک این سه نسل پرخاشگری، پرسشگری، طغیانگری وشک دکارتی ورادیکالی درتمام حوزه های زندگی خصوصی وعمومی است. ازمیان این سه نسل، نسل دوم وسوم، بخصوص، بدلیل فرصتهایی که درآموختن واندوختن سرمایه های علمی ـ فرهنگی چه، درزمان جنگ وچه پس از آن، یافته اند، اکنون با کوله باری از انرژی، تحول طلبی وپرسشگری به زندگی، مذهب، سیاست، فرهنگ، سنتها، هنجارها، ارزشها والگوهای اجتماعی می نگرند.

این پرسش درهمه ی زمینه ها وحوزه ها، ذهن سیال واندیشه ی پویای آنهارا خلجان می دهد. حوزه ی دین بدلیل نقش عمیق وتأثیر شگرفی که درتمام امور زندگی خصوصی وعمومی جامعه دارد، بیشتر ازسایرحوزه ها مورد پرسش وجستجوی کنجکاوانه ی این نسل می باشد. بویژه آنکه دین به یک عادت موروثی برای همه نسلهای این جامعه تبدیل شده که متولیانش نه، هیچگونه پرسش وتردید خردورزانه ای را برمی تابند ونه، هیچگونه پاسخ معقول ومستدلی را درجواب این نسل منتظر وکنجکاو ارائه می کنند.

نسل جدید اما، نسلی است که دردورافتاده ترین روستا به انترنت وکامپیوتر وماهواره دسترسی دارد وبا دنیای بیرون ارتباط برقرار می کند، ازدمکراسی، آزادی های فردی، حقوق شهروندی، آزادی زن وصدها مقوله ی دیگرچیزهایی می خواند ومی داند ومی بیند. نسلی است که به دانشگاه می رود، کتاب می خواند، با دختران دوستی وگفتگو می کند وعاشق می شود.

نسلی است که با چشم خود تجمل رهبران سیاسی وفقروتهیدستی خود وهمنوعان خود درکوچه وبازار وده وروستا را می بیند وبا گوش خود وعده های رنگین وسخنان دلنشین دولتمردان خویش را ازرادیو تلویزیون می شنود. نسلی است که اززبان ملایان، امر به معروف می شنوند، اما می بیند ومی شنود که همان ملایان به سادگی رشوه می ستا نند وبه آسانی  تحت دستور وفشاری، فتوای تکفیر صادر وحقایق را وارونه می کنند.

ضلع دوم: نسل حکمران وپرسش نا پذیر

نسل قدیم که آیینه دار آن متولیان دینی ـ مذهبی، رهبران سیاسی والزامات فرهنگ پدرسالارانه است، حافظ وحامی سنتها وارزشهایی است که همواره با تحکم وتسلط برنسلهای جامعه القا والزام شده است. این نسل، ازیکسو خودرا پاسبان انحصاری ارزشها ومبانی دینی ـ مذهبی، سنتهای اجتماعی وحتا میراث سیاسی جامعه می داند واز سوی دیگر، خویشتن را ولی، الگو وسرپرست اصلی نسل جدید می پندارد.

مشکل اساسی اما دراین است که این نسل حکمران، با موجی از پرسشها وتردیدهایی مواجه هستند که از سوی نسل جدید بسوی آنها سرازیر می گردد. پرسشهایی که این نسل نه پاسخ قانع کننده برای آنها دارند ونه منطق عقلانی ودرستی برای برخورد ومواجهه با نسل پرسشگر. به همین دلیل است که این نسل مدعی تولیت وولایت، با یک پارادوکس جدی وبا یک بحران فکری ـ ذهنی روبرو می گردد. گزینه اصلی این نسل اما درمقابل این پرسشها، فریادها وکنجکاویهای شکاکانه ی نسل پرسشگر، سرکوب واتهام است. آنگونه که درقضیه ی میرحسین مهدوی، محقق نسب، کامران میرهزار، نصیر فیاض وبالاخره پرویز کامبخش شاهد بوده ایم وهستیم.

ضلع سوم: دولت منفعل

پس از سقوط رژیم سرکوبگرطالبان درسال 2001 واستقراردولت جدید که با ادعاها وامیدواریهای زرینی درمیان مردم افغانستان به ظهور رسید، بهاری ازشادی وآرزو درذهن نسل جوان رویید. بویژه که حضور جامعه جهانی وسازمانهای مختلف بین المللی درافغانستان، برپرورش وپردازش این امیدواریها فصلی ازباران ریخت. شعارهای دمکراسی خواهی وتکوین جامعه مدنی، نسل جوان را درارتفاعی ازبرع عاج آرزوهای سبز نشانید.

این نسل امیدوار، دولت جدید را مهمترین حامی وبانی این روند میمون می پنداشتند وبه همین دلیل بود که فضای فرهنگی کشور وبویژه شهرهارا پر ازعطرگفتمان دمکراسی وجامعه مدنی وآزادی بیان ومفاهیم رنگینی از اینگونه ساختند. این بهار دمکراسی خواهی وآزادی بیان نسل جوان اما، دیری نپایید. دولت حامی آزادی بیان وپاسبان حقوق شهروندی که در احاطه وقباله ی همان نسل پرسش نا پذیروتندخو قرارگرفته بود، این پرخاشگریهای مدنی و این گفتارهای شک برانداز را نسبت به آنچه که آنها خودرا پاسبان ووارث آن می پندارند، بر نتابیدند. قوه قضاییه، دستگاههای امنیتی وتمامی رهبران ومتولیان دین ودنیای این دولت، همصدا وهمنوا شدند تا صدای این نسل را ببرند وپرسشها وجسارت پرخاشگری آنان را بخشکانند.

ودر فرجام باید گفت: حکمی که برای پرویز کامبخش ازسوی دادگاه بریده شد، حکمی برای دربند کشیدن این جوان جویای عدالت وروشنگری نبود، بلکه حکمی بود برای به تعلیق در آوردن دمکراسی مستعجل دولت حامد کرزی؛ حکمی بود براثبات یک بحران ریشه مند وتناور بنام دینمداری مبتنی برنا اندیشگی وخرد گریزی. حکمی بود برآشکار شدن استبداد دیرپایی که درتمامی سطوح وشریان ذهن وروان ما دویده وتبدیل به یک فرهنگ غالب وپایدار گردیده است، وحکمی بود برافشا شدن بحران تنازع میان دو نسل: نسل پرسشگر وشکاک وجویای مدینه ی  مدرنیته وعقلانیت؛ ونسل بسته به تقدیررمزوارگی، سنت فسیلی، دیانت فتوا پردازعشیره ای وسیاست استبدادی وخرد گریز